وبلاگ شخصی احمدرضا محمدیان

یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام بنوش… تا از دهان نیفتاده… بنوش…

احمدرضا محمدیان
وبلاگ شخصی احمدرضا محمدیان یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام بنوش… تا از دهان نیفتاده… بنوش…

کنارم که باشی

آنقدر آرام می شوم

که فراموش میکنم

باید نفس بکشم!



تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

سوختن

احساس سوختن به تماشا نمی ارزد آتش بگیر تا بدانی چه می کشم


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

بودن

بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم .باشد که نباشیم و بدانند که بودیم


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

می نویسم

می‌نویسم، چون می‌دانم هیچ گاه نوشته‌هایم را نمی‌خوانی، حرف نمی‌زنم، چون می‌دانم هیچ گاه حرف‌هایم را نمی‌فهمی، نگاهت نمی‌کنم، چون تو اصلا نگاهم را نمی‌بینی، صدایت نمی‌زنم، زیرا اشک‌های من برای تو بی‌فایده است، فقط می‌خندم، چون تو در هر صورت می‌گویی من


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

اگر

اگر میدانستی که چه طعمی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهایی


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

خوشبختی


بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست. آواره شدن ,حکایت سختی نیست. از پاکی اشکهای خود فهمیدم . لبخند همیشه راز خوشبختی نیست


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

هرگز

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند



تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

خدا

با توام با تو خدا ٬یک کمی معجزه کن

چند تا دوست برایم بفرست

پاکتی از کلمه٬جعبه ای از لبخند

نامه ای هم بفرست

کوچه های دل من

باز خلوت شده است

قبل از اینکه برسم٬دوستی را بردند

یک نفر گفت به من ٬باز دیر آمده ای

دوست قسمت شده است

با توام با تو خدا

یک دل قلابی

یک دل خیلی بد

چقدر می ارزد؟!!!

من که هر جا رفتم٬ جار زدم

شده این قلب حراج

بدوید

یک دل مجانی

قیمتش یک لبخند به همین ارزانی

هیچوقت اما

هیچکس قلب مرا قرض نکرد

هیچ کس دل نخرید

با تو ام با تو خدا

پس بیا این دل من ٬مال خودت

من که دیگر رفتم اما

ببر این دل را دنبال خودت



تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

بزن


بزن به سلامتـــ ـــي حرفهـ ــــاي دلـ ـــت که به کسـ ـــي نگفتي

بزن به سلامتـ ــــي اينکه کــــوه درد بودي ولــ ــي دم نزدي

بزن به سلامتــ ـــي تنهـ ــــايي هات ولي تنهـ ـــايي رو دوست نداشتي

بزن به سلامتـــــي آرزوهايي که نتونستــ ـي لمســ ــشون کني

بزن به سلامتــ ــي عشقــ ــي که طالعش به اسمــ ــت نبود ولي هنوزهم دوسش داري

بزن به سلامتــ ــي شبهايي که تو تنهاييهات گريه کردي ولــ ـــي نميدونستي براي چي

بزن به سلامتــ ــي دوست و آدمهايي که از پشـــ ـت خنـــ ـجر زدن

 



موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

تحمل

یک وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه

جریان زندگیت رو فقط مرور کنی

بعدشم بگی

به سلامتی خودم که اینقدر

تحمل داشتم


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

خدا

 

از خدا پرسیدم: وقت داری با من گفتگو کنی؟

خدا لبخندی زد و پاسخ داد: رمان من بی نهایت است، چه سوالاتی در ذهن داری ؟

من سوال کردم، چه چیزی در آدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

خدا جواب داد: اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند

و دوباره آرزوی این را دارند، که روزی بچه شوند؟

اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود

را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره بازیابند

اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و زمان حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که

نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند

اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می یند که گویی

هرگز نزیسته اند!

دست خدا ، دست مرا در برگرفت و مدتی به سکوت گذشت

سپس من سوال کردم، به عنوان پروردگار، دوست داری که بندگانت

چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد: اینکه یادبگیرند، نمی توانند کسی را وادار کنند تا به آنها عشق بورزد.

تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند

اینکه یاد بگیرند، که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

اینکه بخشش را با تمرین یاد بگیرند اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان

می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند

یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست

اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه وست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه

احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند

اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند

اینکه یاد بگیرند که کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند

با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟

خدا لبخندی زد و گفت: فقط اینکه بدانند من اینجا هستم ... " همیشه "


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

قبل از

قبل از اینکه بشناسی منو راجع به من قضاوت نکن

قبل از اینکه با من مبارزه کنی منو دست کم نگیر

قبل از اینکه پشت سرم حرف بزنی با خودم صحبت کن

قبل از اینکه حرفی رو درباره من باور کنی از خودم بپرس راجع به اون حرف



تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

تنها

تنها نشسته ام

چای مینوشم، و بغض می کنم

هیچکس مرا به یاد نمی آورد

این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی

و من

حتی آرزوی یکی نبودم


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

نامه

 

چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم

تمبر و پاکت هم هست

و یک عالمه حرف

کاش کسی جایی منتظرم بود

 



تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

زخم

شبها

زیر دوش آب سرد

رها میکنم  بـغـــــض

زخمهایم را

هیــــچ کس اشکهای  بی کسی ام را  نــدیــد

با حق به جانبی میگویند

خیلی خوشی

خوشی زده زیر دلــــت!

هه ...

آری! من میخواهم تو اینگونه بیندیشی !

 

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

وقتی

 

وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،

وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،

وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم

وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند

و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند

وقتي تمام عالم را قفس مي بينم

بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم

بي تفاوت مي گذرم


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

دل

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی می تونیم بهش یاد بدیم که اگه شکست لبه تیزش دست اونی که شکستش رو نبره


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

عقرب

نیش زخم دوست از نیش عقرب بدتر است... پس بزن عقرب که دردش کم تر است


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

دل شکسته

تاعمر دارم این دل شکسته رو تحمل میکنم و با خودم همه جا می برم تا شاید یه بند زن پیدا بشه بتونه مثل قبل درستش کنه تا شاید دوباره عاشق بشه


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

به تو

به اولین شخصی که گفتم دوست دارم تو بودی ولی انقدر دل شکستن برات راحت که دل ما رو هم شکستی مشکلی نداره انقدر دل ما شکسته که دیگه ضد ضربه شده


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

محبت

کی محبت میکنه و یکی ناز میکنه ! اونی که ناز میکنه همیشه محبت می بینه اما اونی که محبت میکنه همیشه تنهای تنهاست

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

زندگی

زندکی گل زردی است به نام غم فریاد عاشقی است به نام محبت مروارید گران بهایی است به اشک دوستی دو معشوق است به نام عشق


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

ساده

چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی میسازیم به نام زندگی


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

یا مهدی

 

آمدنت را فریاد می زنند....

ای منتظر ایستاده !

قلبم را سرشار از نام تو می کنم.

دستهایم پل التماس رو به سوی آسمان

هم سو با تمام هستی

برای آمدنت دعا می کنم...

 

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

قلب


 

همیشه به قلبت توجه کن...

با اینکه سمت چپه،اماهمیشه راست میگه... !

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

گوش کن

 

نـــه اشــتباه نـــکن. . .

نمـــیخوام مـــث کـــسی حـــرف بزنــ ــم کــ بگن عقده ای نه. . .

مــن رفــیق غـــمـــم. . .

در ضــــمن از هـــوس بازایی ک آبــروی هرچـــی عشــقه رو بردن متــنفــرم. . .

از دخــترایی کــه آرایــش غلــیظ مـــی کنن متــنفـــرم. . .

اینجا چیزی جز غـــــم برای خوردن نیــــــــست. . .

مــــن غـــ ـــــم بـــرای خــــوردن بــــسیــآر دارم. . .

خـــواهــشا تـــو دیــگـــر بـــرایــم لقـــمه نگــــیر. . .

نــ ــظر تــبــلیغــاتـ ی نذار. . .

اینــجــا جـــای چـــرت و پـــرت نـــیست. . .

حـــرمت نگــه دار. . .

اومدی اینجــا نگـــو وبـــلاگـــت قــشنــگه و

از این چــرت و پــ ــرتــا. . .

دوس داشــتم ســر مـــیزنــم دوس نـــداشتــم نمـی زنـــم. . .

هــــ ـــــی رفــــیـــق. . . مــن خــودمم ســعی

کــن خودت بــاشی . . .

اینـــم کـــلام آخـــر. . .

مــن و تــو. . . بــاهــم رفـــیق نــیــستــیم افتاد. . .

کـــمی دورتــر بایـــست غریبه. . .

اینجـــا مـــن وتنهاییم

باهم همخواب شده ایم. . .

رنگ قرمز رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم. ..

نظر های خصوصی رو جواب میدم

به شرطی که ادرس برام بذاری

اینجا هیچ قانونی نداره همه چی آزاده. . .

هرچی دوس داری بنویس هرچی دوس داری ببر. . .

 

همیشه دلتنگم.....

همیشه تنهام......

همیشه افسرده!

اما کاش،کـــــــــ ــ ــــــ ــ ـ ـــاش

یه کسی.....

یه دوستی ...

بــــــــــــــــــــــــــــ ــ ـ ـ ـــ ــــــ ـود

که وقتایی که خیلی دلتنگ میشم،...

که خیلی غمگین میشم...کنارم باشه!

کاش کسی بود که میشد تو بغلش گریه کنم

و اونم اروم در گوشم بگه "دیوونه من باهاتم!"

کاش یه رفیقی بود که بهم میگفت"داداش...

درکت میکنم! درست میشه!"

کاشی یکی کنارم بود تابا بودنش آروم بشم

کاشی یه رفیقی بود که اگه یه مدت نبودم

سراغمو بگیره و حداقل دروغی بگه "کجایی..؟

دلم برات تنگ شده"

خسته ام....

از دنیا........

از آدما،....

از حرفاشون

 از خودم....

از تنهایی!

از شلوغی!

خدایا....آرومم کن!

حرف اخرمم گوش کن بعد برو

مهم نیســــت که از بیـــــــرون چه طــــور به نظــــــــر میام !

کسانـــــی که درونم رو می بینند ؛ برام کــــــافیند ....

برای اونهـــــــــایی که از روی ظاهــــــرم قضاوت می کنند ،

حرفی ندارم !

همون بیرون بمونند ، براشـــــون کافیــــــــه ... !!!

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

درد

درد یعنی از پا افتادن و... نـمردن

 



تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

تنها

تنهائی...

مرگی است که هنوز

کسی متوجه حضورش نشده...

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

مردم

مردم اینجا چقدر مهربانند ، دیدند کفش ندارم برایم پاپوش درست کردند

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

مرد تنها

پیامی دیگر آوردم…

به مردان اینجا نگاه مکن…

اسمشان مرد است

من اگر خوردم زمین به نامردی همین مردان بود…

زمین مرد بود که مرا بلند کرد …

خودت را زمین بزن

اما دست مردان اینجا را نگیر …

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

پدر

من درد تو را از دست ندهم

دل بر نکنم ز پدرم تا جان ندهم

از پدرم به یادگاری دردی دارم

که آن درد را به هزاران درمان ندهم

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست

جگر می سوزدو درد کمی نیست

پدر زیبا گل باغ وجود است

که بی او زندگی جز ماتمی نیس


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

دلتنگ

گاه دلتنگ میشوم

دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها

گوشه ای مینشینم

و حسرت ها را میشمارم

و باختن ها را

و صدای شکستن ها را

و وجدانم را محاکمه میکنم

من کدامین قلب را شکستم

کدامین امید را نا امید کردم

کدامین احساس را له کردم

کدامین خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم

که اینچنین دلتنگم

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

دل

ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت

صد مایه داشتی و نکردی کفایتی


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

دلیل

 تنها دليلي که ممکن است کسي از تو متنفر باشد اين است که مي‌خواهد مثل تو باشد

يک لبخند تو مي‌تواند براي هر کسي خوشبختي بياورد حتي اگر او از تو خوشش نيايد


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

دوست

 

تاتواني مي گريزاز يار بد

 

  ياربد بدتر بود از مار بد

 ماربد تنها اگر برجان زند

ياربد برجان وبر ايمان زند


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

شمع

 وفای شمع را نازم که بعد از سوختن به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد نه چون انسان که بعد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد

***************************************************************************

 

دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم

روشنی بخشم میان جمع و خود تنها بسوزم

لاله ای تنها شوم در دامن صحرا برویم

کوه آتش گردم و در حسرت دریا بسوزم

 

وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم

************************************************************

بگذار خدا را نفسی گرد تو گردد

                                                 ای شمع مسوزان پر پروانه ما را                (روشن)

 

                                       *******************

سرزنش هرگز مکن در عاشقی پروانه را

                                                 صحبت از عقل و خرد جانا مکن دیوانه را     (سرباز)

 

                                       *******************

حالت سوخته را سوخته دل داند و بس

                                                  شمع دانست که جان کندن پروانه ز چیست  (توحید شیرازی)

 

                                       *******************

طریق عشق ز پروانه می توان آموخت

                                              که سوخت جان عزیز و خموش رفت و گذشت (غیور هندوستانی)

 

                                                    *************************

سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع

                                                  آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد   (سخالاری)

 

                                                    *************************

آتش آن نیست که بر شعله ی او خندد شمع

                                                  آتش آن است که در خرمن پروانه زدند          (حافظ)

 

                                                    *************************

تا سحر شمع و من و پروانه با هم سوختیم

                                                  آنکه بر مقصود نائل شد سحر، پروانه بود         (سری)

 

                                                    *************************

پروانه بر آتش زند از بهر تو  خود را

                                                  ای شمع تو هم حرمت پروانه نگه دار          (وحشی بافقی)

 

 

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

مادر

 دورترین ستاره نامت را میداند

از نردبام کهکشان بالا میروم ... و نام تو را میگویم

از خاک تا ستاره راهی نیست

وقتی که نام تو را می جویم , در حرفهای کوچک نامت

مکان از تکیه گاهی تهی میشود

و زمان در درنگی جاودانه میشکند و تو

همه حضور می شوی در حروفی ناپیدا که من ام.

میشنوی؟ ... من!

پس بازا و در اوج جوهر این شب

مرا به نام صدا کن ... تو ای تو! ای بهترینم , فرشته ام

مرا به نام صدا کن!

و چندان دخیل مبند که بخشکانیم از شرم ناتوانی خویش

چراکه من درخت معجزه نیستم ... یکی تک درختم!

 تنها هنرم این است که تکیه گاه تو باشم ... و ای کاش که بتوانم

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

درد دل بچه با خدا

 پسربچه ای از مادرش پرسید:چرا تو گریه می کنی؟

 مادر جواب داد برای اینکه من زن هستم.

 او گفت: من نمی فهمم!

 مادرش اورا بغل کرد و گفت: تو هرگز نمی فهمی

 بعد پسربچه از پدرش پرسید:

 چرا به نظر می آید که مادر بی دلیل گریه می کند.

 همه زنها بی دلیل گریه می کنند!

 این تمام چیزی بود که پدر می توانست بگوید.

 پسربچه کم کم بزرگ و مرد شد.

 اما هنوز درشگفت بود که چرا زنها گریه می کنند؟

 سرانجام او مکالمه ای با خدا انجام داد

 و وقتی خدا پشت خط آمد،او پرسید:

 خدایا چرا زنها به آسانی گریه می کنند؟

 خدا پاسخ داد:وقتی من زن را آفریدم،گفتم او باید خاص باشد

 من شانه هایش را آنقدر قوی آفریدم تا بتواند وزن جهان را تحمل کند

 و در عین حال شانه هایش را مهربان آفریدم تا آرامش بدهد.

 من به او یک قدرت درونی دادم

 تا وضع حمل و بی توجهی که بسیاری اوقات

 از جانب بچه هایش به او می شود را تحمل کند.

 من به او سختی را دادم که به او اجازه می دهد وقتی که

 همه تسلیم شدند او ادامه بدهد

 و از خانواده اش به هنگام بیماری و خستگی

 و بدون گله و شکایت مراقبت کند.

 من به او حساسیت عشق به بچه هایش را در هر شرایطی حتی

 وقتی بچه اش او را به شدت آزار داده است ارزانی داشتم.

 من به او قدرت تحمل اشتباهات همسرش را دادم

 و او را از دنده همسرش آفریدم تا قلبش را حفظ کند.

 من به او عقل دادم تا بداند که

 یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند.

 اما گاهی اوقات قدرتها و تصمیم گیری هایی را

 برای ماندن بدون تردید در کنار او امتحان می کند.

 سرانجام اشک را برای ریختن به او دادم.

 این مخصوص اوست تا هروقت که لازم شد از آن استفاده کند.

 پسرم می بینی که زیبایی زن در لباسهایی که می پوشد

 ودر شکلی که دارد یا به طریقی که موهایش را شانه می زند نیست.

 زیبایی زن باید در عمق چشمانش دیده شود.

 چون دریچه ای است به سوی قلبش، جائیکه عشق سکونت دارد.


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

حس غریب

 شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد

                            باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد

غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر

                            باخبر گشته که دنیا چه فریبی دارد

خاک کم اب شده مثل کویری تشنه

                            شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد

سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد

                            باغبان کرده فراموش که سیبی دارد

 


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

راز و نیاز با خدا

 گفتم: خسته‌ام

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله

 از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه

خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید

ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16)

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم

منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره!

تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

کارایی که بهت گفتم انجام بده

و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور!

من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل...  اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم

خدا نسبت به همه‌ی مردم مهربونه (بقره/143)

گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

(مردم به چی دلخوش کردن؟!)

باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین

خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159)

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

و من الناس من یعبد الله علی حرف

فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب

علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن.

اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن

و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن.

خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب

من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا

و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

هر صبح و عصر،

پروردگارت رو پیش خودت،

 با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲)

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

مگه نمی‌دونید

خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴)

گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳)

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳)

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم!

آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم!  ...  توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو

دوست داره (بقره/۲۲۲)

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده

خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا

هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور

و کان بالمؤمنین رحیما

 ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید.

او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن

تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن.

خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)


موضوعات مرتبط:

تاريخ : | | نویسنده : احمدرضا محمدیان |

.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
مرورگر شما پخش آنلاين را پشتيباني نمي کند


ساخت کد موزیک آنلاین

ساخت کد موزیک آنلاین