کلمات، چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا
صلحی را بر قرار سازند، رابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند.
برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز، بسته به معنائی است که به آن چیز می دهیم.
کلماتی که آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یک وضعیت انتخاب می کنیم، بلافاصله
معنای آن را در نظرمان دگرگون می کنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند.
حالا ببینیم هر روز چطور کلمات و اتفاقات پیرامونمون رو معنا میکنیم . هر چقد
اگاه تر بشیم نسبت به این مساله آرامش بیشتری نصیب ما خواهد شد پس بکوشیم که نسبت به زندگی خودمون دید بهتری داشته باشیم .
خوشی و ارامش اکتسابی است...
گام اول را که برداری قدمهای بعدی آسانتر خواهد بود.
بسم الله ...
موضوعات مرتبط:
نیمه تاریک وجود
هنگامی که به برآورده ساختن رویاها و اهداف خود می پردازید، کمتر به آنچه دیگران می کند اهمیت می دهید. هر کدام از ما نیاز داریم که قهرمان خود باشیم. تنها راه آن است که جنبه هایی از خود را که به دیگران نسبت داده ایم، یعنی جنبه های طرد شده مان را باز پس گیریم.
هنگامی که کسی را تحسین می کنیم این فرصت در ما پیش می آید که یکی دیگر از جنبه های مثبت خود را پیدا کنیم.
اگر عظمت فرد دیگری را تحسین می کنید، آنچه می بینید عظمت خودتان است.
اگر نفوذ اُپرا وینفری مرا جذب می کند، فقط از آن جهت است که آن اندازه نفوذی را که خود می توانم در زندگی داشته باشم در او می بینم. به افراد مشهور پول می دهیم تا قهرمان ما باشند و رویاهای برآورده نشده ما را تجلی بخشند.
وظیفه ماست که آنچه را در دیگران الهام بخش خود می بینیم، شناسایی کنیم و آنگاه ویژگیهایی را که از خود دور کرده ایم پس بگیریم.
درباره نکاتی که در کسی تحسین می کنید، دقیق باشید و آنها را در خودتان بیابید.
اگر آرزو دارید شبیه کسی شوید به این دلیل است که توان آن را دارید که آنچه می بینید را متجلی کنید.
اگر توان انجام کاری یا داشتن چیزی را نداشته باشیم، آن مورد را حقیقتاً نخواهیم خواست. بخش دشوار عبور از ترسهایمان است که ما را متوقف می کنند و به ما می گویند شایستگی و ارزش لازم را نداریم.
هیچ کس در زمین، در رسیدن به خواسته هایتان مانند شما نیست.
ما به هیچ وجه مجبور به باور هر چه دیگران درباره ما فکر می کنند، نیستیم.
۸۶% از ارتباطات ما بدون کلام است.
وجود شما چنان صدای بالایی دارد که نمی توانم سخنان شما را بشنوم.
دیدن کل وجود نیاز به شجاعت و تعهد دارد.
اگر پیوسته شخصیت خاصی را به زندگی خود جذب می کنیم، دلیلی دارد.
مادامی که جنبه ای را در خود نمی پذیریم افرادی را به زندگی مان جذب می کنیم که آن جنبه را از خود نشان می دهند.
اگر بر رفتار ناپسند کسی متمرکز می شوید بدان دلیل است که خود آن ویژگی را دارید.
بیشتر ما وقت فراوانی را صرف کرده ایم تا از افرادی که به ما ظلم کرده اند کینه به دل بگیریم.
به کسی که شما را آزار داده است نگاه کنید، چه جنبه ای در آن شخص با شما اتصالی می کند، آن ویژگی را در خود پیدا کنید. دیگر تحت تاثیر آن فرد قرار نخواهید گرفت.
واقعیت «من در جهان هستم» را به «من جهان هستم» تبدیل کنید.
اگر ما حالتی را از درون پذیرا شویم دیگر لازم نیست آن را در بیرون متجلی کنیم.
وقتی تلاش می کنیم که چیزی نباشیم در واقع منابع درونی خود را به هدر داده ایم. اگر درباره زندگی خود احساس خوبی داشته باشیم به ندرت به گفته های دیگران اهمیت می دهیم. عقیده ما نسبت به خودمان از همه مهمتر است.
صفتی که شما نمی خواهید باشید مسیر زندگی شما را اداره می کند.
اگر به درن نروید دست خالی بیرون می آیید. نیل دونالد والش
ما هیچگاه هیچ کس را از دست نمی دهیم، بلکه فقط رابطه هایمان تغییر شکل می دهند. ممکن است جسم کسی در کنار ما نباشد، اما همواره در درونمان حضور خواهد داشت.
هنگامی که دوباره با تمام وجودمان ارتباط بر قرار کنیم تقریباً غیرممکن است که احساس تنهایی کنیم و خود را جدا و مطرود بپنداریم. باید جهان درونمان را بیابیم و یاد بگیریم چگونه به آن عشق بورزیم و احترام بگذاریم. فقط به این صورت است که به عظمت خود پی می بریم.
هر یک از ویژگیهای مطلوب و نامطلوب شما می تواند برای زندگی شما سودمند باشد.
آنچه رشد نکند از بین می رود.
اگر مایل به تجلی رویاهایتان هستید باید برای هر آنچه در جهان شما روی می دهد خود را مسئول بدانید.
هر رویدادی در زندگی من، هر شبی که به بی خوابی گذشت و تمام اشکهایی که ریختم مرا در مسیر سفر روحم به پیش برده است.
هیچ کس آنچه من می گویم نمی گوید و هیچ کس کارهای مرا درست مانند من انجام نمی دهد. من، من هستم.
جهان بوم نقاشی من است و من این رویداد را در زندگی ام از پیش کشیدم تا درس ارزشمندی بیاموزم
موضوعات مرتبط:
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تابپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
موضوعات مرتبط: