وفای شمع را نازم که بعد از سوختن به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد نه چون انسان که بعد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد
***************************************************************************
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم میان جمع و خود تنها بسوزم
لاله ای تنها شوم در دامن صحرا برویم
کوه آتش گردم و در حسرت دریا بسوزم
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم
************************************************************
بگذار خدا را نفسی گرد تو گردد
ای شمع مسوزان پر پروانه ما را (روشن)
*******************
سرزنش هرگز مکن در عاشقی پروانه را
صحبت از عقل و خرد جانا مکن دیوانه را (سرباز)
*******************
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان کندن پروانه ز چیست (توحید شیرازی)
*******************
طریق عشق ز پروانه می توان آموخت
که سوخت جان عزیز و خموش رفت و گذشت (غیور هندوستانی)
*************************
سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع
آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد (سخالاری)
*************************
آتش آن نیست که بر شعله ی او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند (حافظ)
*************************
تا سحر شمع و من و پروانه با هم سوختیم
آنکه بر مقصود نائل شد سحر، پروانه بود (سری)
*************************
پروانه بر آتش زند از بهر تو خود را
ای شمع تو هم حرمت پروانه نگه دار (وحشی بافقی)
موضوعات مرتبط:
دورترین ستاره نامت را میداند
از نردبام کهکشان بالا میروم ... و نام تو را میگویم
از خاک تا ستاره راهی نیست
وقتی که نام تو را می جویم , در حرفهای کوچک نامت
مکان از تکیه گاهی تهی میشود
و زمان در درنگی جاودانه میشکند و تو
همه حضور می شوی در حروفی ناپیدا که من ام.
میشنوی؟ ... من!
پس بازا و در اوج جوهر این شب
مرا به نام صدا کن ... تو ای تو! ای بهترینم , فرشته ام
مرا به نام صدا کن!
و چندان دخیل مبند که بخشکانیم از شرم ناتوانی خویش
چراکه من درخت معجزه نیستم ... یکی تک درختم!
تنها هنرم این است که تکیه گاه تو باشم ... و ای کاش که بتوانم
موضوعات مرتبط:
پسربچه ای از مادرش پرسید:چرا تو گریه می کنی؟
مادر جواب داد برای اینکه من زن هستم.
او گفت: من نمی فهمم!
مادرش اورا بغل کرد و گفت: تو هرگز نمی فهمی
بعد پسربچه از پدرش پرسید:
چرا به نظر می آید که مادر بی دلیل گریه می کند.
همه زنها بی دلیل گریه می کنند!
این تمام چیزی بود که پدر می توانست بگوید.
پسربچه کم کم بزرگ و مرد شد.
اما هنوز درشگفت بود که چرا زنها گریه می کنند؟
سرانجام او مکالمه ای با خدا انجام داد
و وقتی خدا پشت خط آمد،او پرسید:
خدایا چرا زنها به آسانی گریه می کنند؟
خدا پاسخ داد:وقتی من زن را آفریدم،گفتم او باید خاص باشد
من شانه هایش را آنقدر قوی آفریدم تا بتواند وزن جهان را تحمل کند
و در عین حال شانه هایش را مهربان آفریدم تا آرامش بدهد.
من به او یک قدرت درونی دادم
تا وضع حمل و بی توجهی که بسیاری اوقات
از جانب بچه هایش به او می شود را تحمل کند.
من به او سختی را دادم که به او اجازه می دهد وقتی که
همه تسلیم شدند او ادامه بدهد
و از خانواده اش به هنگام بیماری و خستگی
و بدون گله و شکایت مراقبت کند.
من به او حساسیت عشق به بچه هایش را در هر شرایطی حتی
وقتی بچه اش او را به شدت آزار داده است ارزانی داشتم.
من به او قدرت تحمل اشتباهات همسرش را دادم
و او را از دنده همسرش آفریدم تا قلبش را حفظ کند.
من به او عقل دادم تا بداند که
یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند.
اما گاهی اوقات قدرتها و تصمیم گیری هایی را
برای ماندن بدون تردید در کنار او امتحان می کند.
سرانجام اشک را برای ریختن به او دادم.
این مخصوص اوست تا هروقت که لازم شد از آن استفاده کند.
پسرم می بینی که زیبایی زن در لباسهایی که می پوشد
ودر شکلی که دارد یا به طریقی که موهایش را شانه می زند نیست.
زیبایی زن باید در عمق چشمانش دیده شود.
چون دریچه ای است به سوی قلبش، جائیکه عشق سکونت دارد.
موضوعات مرتبط:
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره!
تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
کارایی که بهت گفتم انجام بده
و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور!
من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
خدا نسبت به همهی مردم مهربونه (بقره/143)
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
(مردم به چی دلخوش کردن؟!)
باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159)
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف
فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب
علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن.
اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن
و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن.
خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11)
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا
و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر،
پروردگارت رو پیش خودت،
با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲)
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
مگه نمیدونید
خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/۱۰۴)
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳)
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳)
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم!
آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو
دوست داره (بقره/۲۲۲)
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا
هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور
و کان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید.
او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن
تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن.
خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)
موضوعات مرتبط: